داستان سریال در مورد خلافکاری به نام "دوایت" که به تازگی پس از 25 سال از زندان آزاد شده است. او به زودی توسط رئیسش برای انجام یک ماموریت به تالسا در ایالت اوکلاهاما فرستاده می‌شود. حال دوایت که کسی را در این منطقه نمی‌شناسد شروع به جمع‌آوری افرادی جدید می‌کند تا امپراتوری خود را به راه اندازد اما ...

داستان این فیلم درباره‌ی پسربچه‌ای یازده ساله به‌نام "تیم هارت" می‌باشد که بعد از این که والدینش را از دست می‌دهد، باید با عموی عجیب و غریبش زندگی کند که یک شعبده‌باز سطح پایین است و ...

یک زن تاجر موفق، دوست پسرش را برای روز شکرگزاری به خانه می برد و متوجه می شود که خانواده اش قصد دارند او را با عشق از دست رفته اش متحد کنند و ...

رویس تولس به دنبال انتقام گرفتن از کسانی است که برادرش را محکوم به مرگ کرده اند و ...

پسر جوانی که میترسد در آینده مانند پدرش از لحاظ مالی به مشکل بخورد تصمیم میگیرد به دانشگاه برود اما علاقه او به برگزاری میهمانی باعث میشود پولی برایش باقی نماند و مجبور به فروش نوشیدنی برای تامین مخارج تحصیلش می شود…

سم مونرو یک راننده ‎ی کهنه‎ کار مسابقات اتومبیل‌رانی همراه پسرش کم که او هم نیز یک راننده می‎باشد، باید با مشکلات فراوانی از جمله راننده‎ی رقیب دست و پنجه نرم کنند تا موفق شوند و…

این فیلم داستان مردی به نام بنجامین را روایت می‌کند که از بچگی با دخترکی به نام آوا بزرگ شده است. اکنون پس از سال‌ها آنها قصد دارند با یکدیگر ازدواج کنند. اما یک اتفاق غم انگیز کل آینده‌ی آنها را در معرض خطر قرار می‌دهد و…

فیلم بر اساس یک داستان واقعی در سال 1990 ساخته شده و در مورد چند دوست صمیمی است که اکنون بزرگ شده‌اند و باید از شهر کوچک تگزاس رهایی یابند...

مردی که از مجازات اعدام فرار کرده به همراه گروهی از زنان مسافر ماموریت دارند تا سه زن تقریبا دیوانه را از ایالت نبراسکا به آیووا منتقل کنند . . .

یک شکارچی بنام «لولین ماس» (جاش برولین) روزی بطور اتفاقی با اجساد گروهی از تبهکاران، که بخاطر بهم خوردن معامله مواد مخدر یکدیگر را کشته اند روبرو می شود. او این ماجرا را به پلیس خبر می دهد، اما قبل از آن دو میلیون دلار پول نقد را از صحنه جرم برای خودش بر می دارد. از این رو قاتلی روانی بنام «آنتون چیگور» (خاویر باردم)، برای بدست آوردن پول، رد او را گرفته و به تعقیب او می پردازد...

«هنک دیرفیلد» کهنه سرباز جنگ ویتنام پیامی از طرف ارتش مبنی بر بازگشت پسرش از عراق و سپس ناپدید شدنش ‏دریافت می کند. هنک که یکی دیگر از پسرانش را سال ها قبل از دست داده، این بار برای یافتن دومی عازم محل ‏خدمت وی می شود. در آنجا با مراجعه به بخش گمشدگان اداره پلیس متوجه می شود که تشکیلات پلیس قادر به کمک به ‏او نیست، چون تحقیقات در مورد پرسنل نظامی فقط بر عهده ارتش است. اما اصرار او و اینکه نظامی ها در حال ‏مخفی کردن چیزی هستند، توجه کارآگاه «امیلی سندرز» را جلب می کند. پس از یافته شدن جسد تکه تکه شده «مایک ‏دیرفیلد» ارتش با اعلام اینکه جسد در محدوده منطقه نظامی یافته شده، پرونده را از دست سندرز خارج می کند. اما ‏پرس و جو از افراد محلی توسط هنک دیرفیلد که موفق شده موبایل پسرش را از کمد وسایل وی در پایگاه کش برود، ‏او را به سوی سرنخ هایی هولناک درباره چگونگی مرگ پسرش راهنمایی می کند... ‏